English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8919 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
I couldnt agree with you more . U آی گفتی . قربان دهنت
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines! U تو گفتی ومنهم باور کردن !
I couldnt agree with you more! <idiom> U قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
You can say that again! <idiom> قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
How right you are! <idiom> U قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
You can say that again. U من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
This jock that you told me is as old as Adams . U این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
as early aspossible U هر چه زودتر
as soon as possible U هر چه زودتر
earlier U زودتر
sooner U زودتر
early as possible U هرچه زودتر
junior U زودتر تازه تر
juniors U زودتر تازه تر
he predeceased his son U زودتر از پسرش مرد
previous U آنچه زودتر رخ میدهد
previously U زودتر اتفاق افتادن
the volume that preceded U جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
whichever is the sooner U هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون]
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
shake a leg <idiom> U تکان بخوری ،زودتر راه رفتن
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
early bird catches the worm <idiom> U هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
brown major U براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
lead U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
leads U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
piggybacking U استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
brown minor U براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
activity U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
clamper U مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
the f. of a table U باید
shall U باید
outh U باید
maun U باید
should U باید
there is a rule that... U که باید.....
ought U باید
in due f. U باید
to have to U باید
must U باید
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
how shall we proceed U چه باید کرد
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
you must know U باید بدانید
ought U باید وشاید
as it deserves U چنانکه باید
i must go U باید بروم
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
one must go U باید رفت
i ought to go U باید بروم
i ougth to go U باید بروم
prettily U بخوبی چنانکه باید
you must go U شما باید بروید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once. باید فورا بروم.
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
shall i go? U ایا باید بروم
comme il faut U چنانکه باید وشاید
you might have come U باید امده باشید
he must have gone U باید رفته باشد
he needs must go U ناچار باید برود
chicane U مانعی که باید دور زد
it is to be noted that U باید توجه کردکه
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
enow U بسنده انقدرکه باید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
meetly U چنانکه باید و شاید
the needful U انچه باید کرد
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
loads U کاری که باید انجام شود
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
load U کاری که باید انجام شود
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com